سلام!
اینبار می خواستم بیام و از خواب بنویسم. اما نشد! رفتم و به وبلاگ چند تا از دوستا سر زدم. همه در مورد دوستی نوشته بودن!
جالب نیست که همه تو یه برحهای از زمان به یاد دوستی افتادیم؟!
دقیق یادم نیست که تو وبلاگ کدوم یکی از دوستا نوشتم که به نظر من: آدمها تنها به دنیا میان٬ تنها زندگی میکنن و تنها هم میمیرن. اما برای یه مدت کوتاه یا طولانی٬ کنار آدمای دیگه قرار میگیرن تا از هم چیزایی که باید یاد بگیرن!
همه ی من برای تکامل پا توی این دنیا گذاشتیم و چقدر خوبه که تمام سعیامون رو بکنیم تا این تکامل رو هر چه زودتر به سرانجام برسونیم.
وقتی یه تیکه اسفنج رو میندازی تو ظرف آب٬ تمام آبو به خودش میکشه!
اما نکته اینه که یادمون بمونه تو دوستیامون مثل اسفنج نباشیم٬ حتی مثل آبم نباشیم.
دوستی زمانی که قشنگه که پارچه رو تو ظرف آب بندازی تا بیشتر از ظرفیت خودش آب رو نکشه و حتی اگه اون رو تو آبی که روی زمین ریخته بندازی٬ بتونی آب رو جمع کنی و دوباره تو ظرف بریزی!
می دونید منظورم چیه؟
دوستی یه رابطه ی کاملاْ دو طرفه است. هرچی بیشتر تلاش کنی٬ تکامل زودتری خواهی داشت. اما تو این مسیر باید خوب چشمامونو باز کنیم و نشونه ها رو ببینیم تا از مسیر منحرف نشیم.
پی نوشت:
حتماْ حتماْ حتماْ دوست هومن رو دعا کنید! بعد سینا٬ نوبت دوست هومنه. امیدوارم خدا لباس عافیت به تن همهی مریضا بپوشونه.
تا آپدیت بعدی...
یا حق