اراذل سبز سبز

ما هستیم... سبزتر از همیشه... می خواهیم... پس می مونیم

اراذل سبز سبز

ما هستیم... سبزتر از همیشه... می خواهیم... پس می مونیم

برادرانه طاها

1 مطلب از نوشته های داداشم رو مینویسم!!!

زن خانه را آب و جارو می کرد.

 مرد وارد کوچه شد.

پسرش را دید که از توی زباله همسایه پوسته هندوانه  ایی را پیدا کرده و با ولع می خورد.

 مرد حیران وارد خانه شد. زن را تا توی کوچه با مشت و لگد برد.

زن دست پسر را گرفت.

راهی بازار شد. چند کوپن ر ا فروخت تا بتواند یک هندوانه بخرد. وقتی به خانه برگشت.

مرد را دید که طناب در گردنش ، حلق آویز بود.

هندوانه از دست زن افتاد هزار پاره شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد