اراذل سبز سبز

ما هستیم... سبزتر از همیشه... می خواهیم... پس می مونیم

اراذل سبز سبز

ما هستیم... سبزتر از همیشه... می خواهیم... پس می مونیم

آدم رباتی

تا حالا فکرشو کردی که اگه یه آدم داشتی که ربات بود و می تونستی هر کاری!!! باهاش بکنی چیکار باهاش می کردی؟ 

می دونم دلت می خواست خیلی کارا بکنی. 

تنبلا میگن هر کاری که می خواستیم انجام بدیم و حال نداشتیم می دادیم واسه مون انجام می داد. اما خوب یه لحظه فکر نمی کنن که بازم مجبورن خیلی کارا رو خودشون انجام بدن. حتی اگه حال نداشتن. مثل گلاب به روتون دستشویی رفتن! 

زرنگا میگن کارهایی که سخت بود می دادیم انجام بده. بازم مجبورن خیلی کارا رو خودشون انجام بدن. مثل تصمیم گرفتن تو لحظه های حساس. 

اما حرف من چیز دیگه ایه. درسته که سخته واسه اتون فکر کنین با ربات یه کار احساسی کنین. آخه خب هیچ احساسی نداره که جوابگوتون باشه. اما فکر کنین این ربات می تونه عین کارای شما رو تقلید کنه. اونوقت می تونستین تمام کارای احساسی رو باهاش انجام بدین. 

فکر کنین که چقدر خوب میشد اگه یه ربات داشتید که بتونید بغلش کنید. اونوقت اونم شما رو بغل می کرد. 

یا هر وقت دلتون تنگ شد نوازشش کنید. اونوقت اونم شما رو نوازش می کرد. 

یا هر وقت از همه چیز دلتون گرفت و فکر کردید که جای یه لحظه خوشحالی تو وجودتون کمه اونو ببوسید و اونم دقیقاْ شما رو با همون حرکات می بوسید. 

قشنگ نیست؟! 

مزیتش به این بود که هیچوقت نمی گفت تو به من بد کردی و تنهام گذاشتی. 

هیچوقت نمی گفت چرا وقتی بهت اینهمه محبت کردم تو جواب محبت هام رو ندادی. 

هیچوقت نمی گفت وقتی بغلم می کنی خیلی بی احساسی. 

تازه همیشه هم مطمئن می شدید که شما رو فقط به خاطر خودتون می خواد و هیچوقت پاش رو از حد خودش فراتر نمی ذاره. 

چون اون همون کارایی رو می کنه که شما می کنید... 

من نمی دونم چرا محمد دنبال مادر خرگوشه می گرده یا چرا صائب هنوز آشتی نکرده یا چرا اجادسا دیگه به وبلاگ نمیاد. 

فقط می دونم که دلم آدم رباتی می خواد.

یادت باشه این قصه رو دیگه واسه کسی نگی

سلللللللللللللاااااااااااااااااااام 

نه دیگه تا این حد! 

دیدم کسی سر نمی زنه گفتم واسه اینکه از رو ببرمتون منی که سالی یه بار میومدم تند تند بیام بلکه از رو برین!! 

نه آقا از رو نرین! 

اصلاْ بی خیال 

خوبین؟ 

منم خوبم. 

خیلی خوبم. 

خیلی خیلی خوبم.

خیلی خیلی خیلی خوبم .

خیلی خیلی خیلی خیلی خوبم. 

برنامه ای بنویسید که عبارت بالا را در خروجی چاپ کند!!! 

شیشه 

مرد داشت شیشه عینکش را با گوشه پلیور مندرسش پاک می کرد. زن داشت از پنجره بخار زده پذیرایی به بیرون نگاه می کرد. مرد گفت: خسته شدم از بس این شیشه رو پاک کردم. 

زن در حالی که با انگشت سبابه اش خطی روی شیشه پنجره می کشید گفت: اینجوری قشنگ تره. فقط چیزایی که دوست داری رو می بینی. 

 ایلیا بی نیاز    

اون بچه خرگوشه بود که دنبال مامانش می گشت هیچی خواستم بگم هنوز مامانشو پیدا نکرده. اگر از مامانش خبر دارین باهام یه تماس بگیرین.

من اومدم باز

سلام. 

بالاخره منم بعد از نود و بوقی اومدم. راستی از بقیه هیچ خبری نیست. معلومه کجا هستین؟ نباید بیاین یه سری بزنین و یه چیزی بنویسین که دل اونایی که میان به این وبلاگ خوش باشه که شما میاین و وبلاگ خالی نیست؟! 

اجادسا که رفت، دیگه کسی وبلاگو تندتند آپ نمی کنه. محمدم که به قول خودش سالی یه بار میاد و یه چیز «گولاخ» می نویسه و میره. صائبم که از وقتی رفته تعطیل شده. خودمم که.... 

ای روزگار.... 

بسوزی که اینقدر همه رو از چیزایی که دوست دارن دور می کنی. 

یه کم فرصت بده 

یه کم رحم داشته باش 

فقط به اندازه ی یه ثانیه وقت بده تا به چیزایی که بهشون عشق می ورزیم فکر کنیم 

از تو که چیزی کم نمیشه. تو اینهمه آدم داری که بخوای سر به سرشون بذاری 

مگه ازت چی کم میشه اگر به هر کدوم فقط یه ثانیه فرصت بدی تا به چیزایی که دوست دارن فکر کنن؟! 

 

کی با یه جمله مثل من می تونه آرومت کنه 

تو لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه...... 

 

تا آپدیت بعدی 

یا حق