-
دوست
شنبه 10 بهمن 1388 00:57
سلام! اینبار می خواستم بیام و از خواب بنویسم. اما نشد! رفتم و به وبلاگ چند تا از دوستا سر زدم. همه در مورد دوستی نوشته بودن! جالب نیست که همه تو یه برحهای از زمان به یاد دوستی افتادیم؟! دقیق یادم نیست که تو وبلاگ کدوم یکی از دوستا نوشتم که به نظر من: آدمها تنها به دنیا میان٬ تنها زندگی میکنن و تنها هم میمیرن. اما...
-
خود سانسوری
دوشنبه 4 خرداد 1388 11:43
سلام! کاش می تونستم نوشته های مربوط به شما رو هم حذف کنم. اما دلم به حال خواننده هامون سوخت که واسه دیدن صفا و صمیمیت گروه مون و با خنده روی لب به این وبلاگ میان! یادمه روز اولی که با ذوق و شوق این وبلاگو درست کردم و خبرش رو بهتون دادم که بچه ها اسم وبلاگ اینه و ایمیل هاتون رو بدید تا شما رو عضو کنم تا بتونید بنویسید،...
-
طاها و تولد
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 14:12
سلام ... سلام به همه آدمای سبز. سلام به همه آدمی سبز دیروز. سلام به همه آدمای سبز امروز. نمیدونم چی بنویسم!!! دستم به نوشتن نمیره!!! دلم میگه تبریک بگو اما مغزم عرض تسلیت داره!!! پس اول تسلیت میگم!!! مرگ رنگ و بهتون تسلیت میگم!!! آهان!!! مرگ رنگ سبز و بهتون تسلیت میگم!!! حالا تبریک میگم!!!! ۲ روز وایسادم دیدم کسی نگفت...
-
سال نو مبارک
شنبه 8 فروردین 1388 09:20
سلام. واسه خودم هم جالبه که بعد از مدتها تمایل واسه نوشتن پیدا کردم. خوشحالم که هنوز وبلاگ برقراره. که البته فکر کنم باید بیش از همه از یلدا و اجادسای عزیز تشکر کرد. بهر حال بچه ها عید همگی مبارک.یلدای عزیز مرسی من هم امیدوارم تو هم خوشبخت بشی و به تمام ارزوهات برسی.
-
سال نو مبارک
شنبه 8 فروردین 1388 01:10
سلام سال نو مبارک اول میخوام یه تبریک ویژه به زوجهای گروهمون بگم. مدیا و صائب عزیز امیدوارم سال خوبی داشته باشید و به تموم آرزوهای بلند و کوتاه خود برسید و اینکه میدونم هر دوی شما فعال و کاری و سخت کوش هستید و هر چیزی که میخواهید میتونید بدست بیارید. (حالا اینکه ازشون دلخورم به خاطر اینکه بهم نگفتن، بماند) فرشته و...
-
آدم رباتی
پنجشنبه 15 اسفند 1387 14:54
تا حالا فکرشو کردی که اگه یه آدم داشتی که ربات بود و می تونستی هر کاری!!! باهاش بکنی چیکار باهاش می کردی؟ می دونم دلت می خواست خیلی کارا بکنی. تنبلا میگن هر کاری که می خواستیم انجام بدیم و حال نداشتیم می دادیم واسه مون انجام می داد. اما خوب یه لحظه فکر نمی کنن که بازم مجبورن خیلی کارا رو خودشون انجام بدن. حتی اگه حال...
-
یادت باشه این قصه رو دیگه واسه کسی نگی
پنجشنبه 15 اسفند 1387 14:44
سلللللللللللللاااااااااااااااااااام نه دیگه تا این حد! دیدم کسی سر نمی زنه گفتم واسه اینکه از رو ببرمتون منی که سالی یه بار میومدم تند تند بیام بلکه از رو برین!! نه آقا از رو نرین! اصلاْ بی خیال خوبین؟ منم خوبم. خیلی خوبم. خیلی خیلی خوبم. خیلی خیلی خیلی خوبم . خیلی خیلی خیلی خیلی خوبم. برنامه ای بنویسید که عبارت بالا...
-
من اومدم باز
پنجشنبه 15 اسفند 1387 14:36
سلام. بالاخره منم بعد از نود و بوقی اومدم. راستی از بقیه هیچ خبری نیست. معلومه کجا هستین؟ نباید بیاین یه سری بزنین و یه چیزی بنویسین که دل اونایی که میان به این وبلاگ خوش باشه که شما میاین و وبلاگ خالی نیست؟! اجادسا که رفت، دیگه کسی وبلاگو تندتند آپ نمی کنه. محمدم که به قول خودش سالی یه بار میاد و یه چیز «گولاخ» می...
-
محمد همه ی چیزایی رو که بهشون افتخار می کرد از دست داده!!!
جمعه 25 بهمن 1387 20:54
سلام بعد از نود و بوقی بالاخره بازم برگشتم که بگم: سلام!!! دلم واسه خودم تنگ شده . واسه شما هام آره. ولی خب دیگه چه کنیم. خیلی نا امیدم. خستم. تنهام. به قول شماها گشنم!! ولی خب حس بی خودی دارم. دلم یه چیز خوب می خواد. من مداد تراش می خوام!!! آقا اجازه ؟ بله! آقا بهنام پاک کن ما رو برداشته نمیده؟!! ماها دوستیم نه؟! آره...
-
تبریک ها
چهارشنبه 23 بهمن 1387 12:43
سلام! اومدم که تبریک بگم برای تولدها! فهیمه یه آرزو برای یه دوست: امیدوارم بتونی انتقالیت رو بگیری و درست رو زودتر تموم کنی و پات هم خوب بشه (این شد سه تا آرزو! پارتی بازی کردم؟!! به قول محمد میشه 100 تومن!!!) یلدا یه آرزو برای یه دوست: امیدوارم آدم بشی! منظورم رو بد برداشت نکنی ها! منظورم اینه که امیدوارم از فرشته...
-
تولدت مبارک بهنام
سهشنبه 22 بهمن 1387 17:44
سلام بابا تولدت مبارک حالا شاید یه چند روزی دیر گفته باشم اما مبارکه امیدوارم دلگیر نشده باشی
-
نگاهی دوباره
چهارشنبه 9 بهمن 1387 14:14
نه میشه باورت کنم نه میشه از تو رد بشم نه میشه خوب من بشی نه میشه با تو بد بشم نه دل دارم که بشکنی نه جون دارم فدات کنم نه پای موندن منی نه میتونم رهات کنم نه میتونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو نه میتونم بگم بمون نه میتونم بگم برو کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام قصه مو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام چه جوری از تو...
-
من هر چی که باشم، حداقل هستم
پنجشنبه 28 آذر 1387 16:37
سلام! من مونام.... شایدم سینا.... اما مهم اینه که هر چی که هستم، حداقل هستم! واقعاً ازتون انتظار نداشتم که اینطور توی وبلاگ بنویسید، اولین چیزی که توی جمع برای من ارزش داشت این بود که ما هر چی که بودیم، هیچوقت اجازه نمی دادیم کسی غیر از جمع از ماجراهای بین ما باخبر بشه. 1- ممنونم صائب و ممنونم یلدا خانوم که گند زدید...
-
بد روزگاری شده آقا ...بد....
سهشنبه 21 آبان 1387 15:15
سلام! تف به ذات بد ذات همه اتون! هیچ نگاه به تاریخ نوشته ها کردید؟! معلومه کدوم گوری هستید که هیچی نمی نویسید؟! پی نوشت: ۱- هو اجادسا که روزی ۲۰-۱۰ تا مطلب تو وبلاگت می ذاری بد نیست که یه سری هم اینجا بزنی و انگشت رنجه بفرمایی ۲- طاها........... هوی............. کجایی پس... ما ز یاران چشم یاری داشتیم!!! ۳-صائب؟! چشمم...
-
یه خبر فوق العاده
شنبه 16 شهریور 1387 10:56
سلام به همگی. اول این عکسو براتون می ذارم که هدیه ی من به شماست. من سینام. همه منو می شناسید. اما از امروز دوباره شدم مونا. نپرسید چرا؟ اینقدر دلیل دارم برای این کارم که حد و حساب نداره. فقط چون می دونم همه اتون توی تمام این مدت کنارم بودید و همه ی حرفامو شنیدید، می نویسم تا بدونید چی شد که این تصمیم رو گرفتم. دلیل 1:...
-
طاها و ترانه
شنبه 2 شهریور 1387 23:55
سلام بازم امروز آمدم. کاش برای این کار نمیومدم!!!! اومدم تسلیت بگم! تسلیت برای مردی که دوستش داشتم . امروز استاد بزرگ ترانه ایران استاد تورج نگهبان از خاک رخت بست و به افلاکیان پیوست. روحش شاد و یادش گرامی.
-
برادرانه طاها
شنبه 2 شهریور 1387 23:47
1 مطلب از نوشته های داداشم رو مینویسم!!! زن خانه را آب و جارو می کرد. مرد وارد کوچه شد. پسرش را دید که از توی زباله همسایه پوسته هندوانه ایی را پیدا کرده و با ولع می خورد. مرد حیران وارد خانه شد. زن را تا توی کوچه با مشت و لگد برد. زن دست پسر را گرفت. راهی بازار شد. چند کوپن ر ا فروخت تا بتواند یک هندوانه بخرد. وقتی...
-
حضور دوباره
دوشنبه 28 مرداد 1387 19:48
سلام به جمع قبل از هر چیز یه عکس می ذارم تا کف کنید. حالتون چطوره؟ اومدم سر بزنم و بعد از مدتها که ADSL قطع شده، چیزی نوشته باشم. دارم اول شهریور میرم چالوس تا برای ترم جدید درخواست مرخصی تحصیلی بدم. خوشحالم که حال همه اتون خوبه. نمی دونم دفعه ی بعدی که بتونم بنویسم کی باشه. فقط خواستم بگم به یادتون هستم و دلم براتون...
-
طاها و خدایش
دوشنبه 28 مرداد 1387 13:34
عجب صبری خدا دارد،اگر من جای او بودم"همان یک لحضه ی اول که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان، جهان را با همان زیبایی و زشتی به روی یکدیگر ویرانه میکردم. *** "عجب صبری خدا دارد،اگر من جای او بودم"که در همسایه ی صد ها گرسنه،چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم،نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمتنه...
-
دوستت می دارم...
یکشنبه 20 مرداد 1387 16:40
دوستت می دارم با همه زشتی هام با همه دربه دریم در تمام لحظات خوب می دانم من که برایم دیگر راهی نیست خوب می دانم من که همه خاطره ها خاطره اند. بی خیال آقا . یکی نیست بگه آخه ... سلامممممممممممم می دونم که حتماْ خوبین.نمی دونم چمه. لحظه هام بوی سگ مرده میدن.چه بارون قشنگی میاد. نمی دونم دوباره کی داره گریه میکنه؟ هر کی...
-
دلتنگی طاها
چهارشنبه 9 مرداد 1387 17:16
آخ که دلم گرفته از خیلیا!!!!! نمیدونم چرا؟؟؟؟ تو میدونی؟؟؟؟ اصلا نمی فهمم چرا دیگه هیچی مث قبل نیست!!! منظورم از گذشته های خیلی دور نیستاااا!!! بازم مثال؟؟؟؟ باشه میزنم!!! نگا کن 4 ماه پیش که واسه عید اومدم خونه هی نگران بودم نکنه ساعت تند تند راه بره و من مجبور باشم برگردم شمال!!!اما حالا هی به همون ساعت تو اتاق که...
-
مبعث مبارک...
سهشنبه 8 مرداد 1387 21:05
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود مبعث پیامبره نور و دوستی بر همه مبارک ! سلام ...سلام به درس خونا سلام به مشروطا سلام به شارژ دارا سلام به گداها سلام به صادقا سلام به ذروغگوا سلام به رفقا سلام به تک پرا سلام به همه نه فقط بعذیا (اصلا معلوم نبود نوشته دزدی بود ) آقا میدونم خوبید ! خوش که...
-
دوست داشتن طاها
دوشنبه 7 مرداد 1387 01:17
وقتی تیغ قلم رو به دست دادم و بر پیکر نحیف کاغذم خون جوهر رو جاری کردم هیچ هدفی بجز نوشتن عاشقانه برای تو نداشتم. برای باور حرفم قسم نمی خورم !! چون بهم ثابت شده که قسم اثباتی برای دروغهاست و من دروغ نمیگم!!!!!! نه دروغ نمیگم که دروغ نمیگم !!! اما از عشق دروغ نمیگم !!!! میدونی چرا؟؟؟؟ آخه دروغ تو عشق بوی خون میده!!!...
-
محمد
دوشنبه 31 تیر 1387 15:03
گفت و خوش گفت : برو خرقه بسوزان حافظ یارب این قدرشناسی ز که آموخته بود؟! سلام خوبید.می دونم خوبید. خوب نباشید چی کار کنید؟! عرض کنم که جاتون خالی سینا اوم چالوس. همدیگه رو دیدیم. نمره هاشم گرفت.مشروط نشد. به به... بعد بعد از ظهر با هم رفتیم حسینی. پیش مدیا. آخه اونجا نمایشگاه کاراش . مادر سینا هم اومد. گفتیم اگه...
-
طاها و یاد استاد
جمعه 28 تیر 1387 14:35
مرگ پایان کبوتر نیست آغاز پروازی دگر است (۱)خواب دیدم دوش که مرگ شوخی تلخ خداست ( ۲) سلام صبوح آگهم کرد،این شوخی جدیست!!! (۳) روا نیست که من بییدار شوم گویا!! (۴) وه!!!چه تلخ است بیداری از این رویا!!! ۱+۲+۳+۴= خسرو وااااااااااااااااااااااااااااااای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میشنوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟آخه چرا؟...
-
روزمون مبارک....
چهارشنبه 26 تیر 1387 00:24
سلام علیکم! علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه همارا همه اراذلا...خوبید..نظر مثبتتونو می دونم آقایون روزمون مبارک ....به خودمون حال دادما کسی که مارو تحویل نمی گیره سینا به تو ؛ به تو بهنام(البته با شک )؛به محمد .به اجادسا.به صائب.به همه مردا به همه بامراما آقا مبارکه ... خانوما هم تونستن...
-
طاها و آرزوهایش
جمعه 21 تیر 1387 00:32
شب و روزم چو ایام شباب غرق هوس شد* خدایا این جهان کوچه چرا همچون قفس شد؟ امشب شب آرزوهاست ؛فردا هم شب آرزوها ست ؛دیروز هم شب آرزوها بوده !!! آره عزیز هر روزی که بخواهی میتونه روز آرزوهای تو باشه. از مهربونا هر موقع چیزی رو بخواهی بهت میده حتی بهترش رو بهت میده اما ما آدما خیلی وقتا نمیتونیم ببینیم یا بهتر بگم...
-
آفتابی باشید.....
پنجشنبه 20 تیر 1387 23:05
سلام! شاید این جمعه بیاید .. شاید.... همه اراذلا...چطورید ...من نمی دونم باز چرا پرسیم ببخشید آقا امشب لیلت الرغائبه یعنی شب آرزو به زبون خودمون آرزو دارم..سلامتی همه..خوشبختی ..شاد باشید هر آرزوی حقی هم دارید برآورده شه به امیده حق... چه کارا می کنید ؛فهیمه که اومد بلاگو بترکونده گویا اجادسا هم میاد اراذلا الهامم...
-
سینا تنها، سینا خسته، سینا آغلادی گدی یاتی
چهارشنبه 19 تیر 1387 23:47
سلام به اراذل! من خدا را دیدم و سلامت برساندم آن دم که جوابم داد با خنده ی گل من خدا را دیدم و بگفتم تنها، خسته و دلگیرم و بگفتم شادان: من تو را در راهم. من ندیدم او را! چشم من باز نبود قلبم نیز چنین! کس ندانست چرا چشم زمان بارانی ست کس ندانست چرا ثانیه ها رفتنی اند کس ندانست چرا باغچه ی نو مبارک دارد کس ندانست چرا...
-
طاها میبیند
چهارشنبه 19 تیر 1387 14:03
سلام این دفعه سلام!!! تا حالا به دور و اطرافت توجه کردی؟ نه نه !!!منظورم از این توجه های معمولی نستااا!!! توجه در حد کمال. من چند روزه دارم این کار انجام میدم! میدونید به چی رسیدم؟؟؟؟؟ فهمیدم که خدا هست!!!!! چیه ؟؟؟؟ آره قبلا به ظاهر خدا بود اما نبود!!! تازه فهمیدم خدا زیباست!!! خدا عاشق زیبای هاست!!!! باور نمیکنی؟...