اراذل سبز سبز

ما هستیم... سبزتر از همیشه... می خواهیم... پس می مونیم

اراذل سبز سبز

ما هستیم... سبزتر از همیشه... می خواهیم... پس می مونیم

سلام

سلام به همگی. من اومدم.

 تونستم بالاخره شکلکهای این صفحه رو فعال کنم.

می بینم که وقتی من نبودم محمد و بهنام نوشتن! خیلی عالیه که اینقدر فعالید.

راستش دیروز رفتم مریم ک رو دیدم! بذارید براتون تعریف کنم تا بخندید!باورم نمیشد که روزی مجبور بشم اینطوری ببینمش. به بهانه ی کاری از خونش بیرون اومد و وقتی کارش رو انجام دادم، من هم به بهانه ی یه مهمونی رفتم تا ببینمش. تو یه پارک قرار گذاشتیم و یک ربعی همدیگه رو دیدیم. جالب بود نه! بعد هم چند دقیقه توی کوچه ی قبل از خونه اشون واستادیم تا حرف بزنیم و سر کوچه اشون از هم جدا شدیم تا کسی ما رو نبینه!

آرتیست بازی قشنگی بود!!!

و من می گویم:

        خدا در خواب است

 

متاسفم که اینقدر زود باید برم.

تا آپدیت بعدی...

یا حق

مرده و قولش

سلام. قول داده بودم که شعری رو که موقع خداحافظی نوشته بودم، تو یکی دیگه از وبلاگام بنویسم. اما دیدم هیچ جایی بهتر از اینجا نیست. آخه فقط شماها می فهمید چی می گم. اما خوب یه کوچولو توضیح داره که اگه حوصله داشتین بخونین. راستی قبل از اون یه خبر تازه بدم، دو تا از درسامو افتادم. اون با نمره ی 9 تمام.
بگذریم. اینم از خود شعر:

گوشم به گوشواره ی گوشه ی گوشت (1)

چشمم به چراغ چابُق(2) چهره ات

برگردانِ (3) برق بالای بلندت

در سوسوی ستاره ی سیمایت (4)

شمع و شب و شیشه و شعر (5)

تب و تاب و تنبک و تار (6)

سوزِ سمن، سوسن و سرو (7)

پنبه ی پیر (8)، پوسته ی پهن (9)

زخم زبان، زار و زیان (10)

رنج و ریا، راه رَدا (11)

عهد عتیق، عمر عقیق (12)

صامت و صرع(13)، صائت صبر (14)

گاه به چال(15)، باز به سیم (16)

شور به ته(17)، ساز به پَر(18)

زردی روی(19)، عشق صبور(20)

پی نوشت:

(1) تا به حال از این گوشواره های جیلینگ ویلینگی ندیدین که وقتی طرف راه میره صداش در میاد!

(2) چابُق در فرهنگ لغت دهخدا و عمید به معنی سر تازیه است. اینجا منظور برق نگاهه که مثل سر تازیانه برق می زنه.

(3) برگردان به معنی انعکاس. یعنی انعکاس قد بلند و رعنای طرف در ذهن شاعر

(4) تا اینجا همه ی مسائل عاشقانه عنوان شده و از این به بعد...

(5) من و شمع (روشنایی اندک) و شب (تاریکی) و شیشه (شیشه ی .....) و شعر (همین شعر) (به به... چه شود وقتی با مصراع بعدی همراه بشه!)

(6) تب و تاب عشق و تنهایی و حسرت و همه با هم و تنبک و تار که سعی در آروم کردن شاعر دارن

(7) سمن (یار صمیمی) و سوسن (دوستای مونث) و سرو (دوستای مذکر) به معنی ناراحت بودن دوستای نزدیک از وضعیت شاعر

(8) پنبه اشاره به غمهای نادیدنی از چشم دیگرون و پیری اون اشاره به کهنه و قدیمی بودن درد داره

(9) پوسته ی پهن اشاره به پهنای خنده داره که علی رغم درد، تا بناگوش باز شده

(10) اشاره به زخم زبونهای بقیه داره که واسه شاعر دلسوزتر از خود شاعرن

(11) اشاره به گوشه نشینی شاعر در برابر همه ی درد و غمهایی داره که ترجیح میده به خاطر دیگرون سکوت کنه و راه رَدا رو در پیش بگیره که رَدا اینجا به معنی گوشه نشینیه.

(12) عهد عتیق اشاره به عهدی داره که شاعر با خودش بسته و اونم اینه که تا تکلیفش روشن نشده، هیچکس دیگه ای رو درگیر زندگی خودش نکنه و عمر عقیق اشاره به عمر طولانی این عهد داره که باید تا ابد حفظ بشه چون هیچوقت تکلیف شاعر با خودش مشخص نمیشه

(13) اینجا آرایه ی تلمیح به کار رفته !! و اشاره به داستان روزی داره که شاعر با چند نفر از دوستانش کنار دریا نشسته بودند و عده ای به اونها تذکر دادن که چون نسبتی با هم ندارن نباید با هم بیرون برن!! (دوستان در جریان هستند!) صامت به معنی سکوت و صرع به معنای لرزش وجود شاعر از تفکرات اطراف و عدم توانایی در پاسخگویی به آنهاست.

(14) صائت به معنی فریادزننده (در فرهنگ لغت دهخدا) و در اینجا منظور شاعر، فریادزننده ی صبره . یعنی کسی که یه چیزی تو مایه های ایوبه. در واقع این صائت با صامت قبل از خودش پارادوکس ایجاد کرده و به زبون خودمون، آرایه ی تضاد داره.

(15) اشاره به درگیری شاعر و به چاله افتادنش داره. (تلمیحیه از داستان بیژن در چاه یا رستم در چاه در دام شغاد)

(16) اشاره به مشکل مالی داره (ای آقا.... کی این روزا این مشکلو نداره) در واقع اینجا سیم اشاره به نقره و مال و منال کرده.

(17) نشان از ناامیدی شاعر داره و شوری که در وجودش به خاموشی رفته.

(18) اشاره به بخشی از زندگی شاعر داره که سازش رو برای همیشه ترک کرده و دیگه نمیتونه آهنگ هایی رو که سابق بر این می زده بزنه.

(19) اشاره به بیماری شاعر داره (روحی یا جسمیش به شما هیچ ربطی نداره)

(20) اشاره به عشقی داره که علی رغم عهد شاعر با خودش در وجود نقش بسته . اما شاعر سعی داره در برابرش صبوری کنه و اون رو بروز نده.

به به........... چی نوشتیم آقا.
حالشو ببرید اراذل...
تا آپدیت بعدی....
یا حق

سینا جواب می دهد

چون از تیتر بهنام خوشم اومد، اینو نوشتم

شرح وضعیت
چاکر همه ی اراذلا (عر عر)
عرض کنم که............ (به لحن محمد بخونید) عجب روزی بود امروز آقا.
با بهنام و سجاد و فهیمه و محمد و یلدا حرف زدم. (کولاک بود!) مُردم از خوشحالی. چندتا مورد هست که باید بگم

1- کوه
اراذلی که با یکشنبه کوه رفتن موافقن، اعلام وجود کنن تو همین پُست. ما که می ریم. سجاد و بهنام و فهیمه هم Okان. بقیه ok بدن.

2- تورهای یک روزه
آقا عارضم خدمتتون که تور یکروزه ای که گفتم، با مبلغ 20 هزار تومان که شامل بیمه، راهنما، صبحانه، نهار، پذیرایی و گشت میشه، ساعت حرکتم 6 صبحه و برای هر جایی هست از جمله محلات، دامنه نوردی و کوهنوری ایگل، قلعه الموت، ماسوله، کاشان، تنگه واشی، جواهرده، کندلوس و... که دوتای اولی برای من جالب تر بود. و خودم به همین ترتیبی که نوشتم مایل به رفتن هستم. اگر ok هستید، بسم الله... از جمعه ی این هفته که سجاد کنکور داره هیچ، از جمعه ی بعد شروع کنیم. هر کس موافقی، دستا بالا (تو همین پُست اعلام آمادگی کنه)

3- خودم
تا اطلاع ثانوی از هرگونه sms، Miss، نیم زنگ، تک زنگ، تمام زنگ و غیره خودداری کنید. درگیرم خفن! اما خوب، چون سبزم، خیالی نیست. می خندیممممممممممممممممم

4- حسین
آقا صدتا دراز و نشست رفتم چون حسینو یادم رفته بود. اما خوب چرا خودش به وبلاگمون سر نمی زنه؟! به هر حال اونم جزوی از اراذل سبزه دیگه!

5- مهدی الف و محمد ت و دالتونها (اشتباه نشه، به اینا هیچ رابطه ای وجود نداره ها!! اصلاً چه معنی داره؟! .... استغفرالله اینجا خانواده نشسته آقا.............)
چند روز پیش که با محمد حرف می زدم، گفت الهام هنوز توی چالوسه و اونو تو یکی از پاساژهای چالوس دیده. همون موقع، با مهدی الف و محمد ت بوده و کلی سر به سرش گذاشتن و باهاش حرف زدن. دیشب به دالتونها sms دادم. سارا (اوه اوه.... چه کهیرایی زدم اسمشو آوردم!!) و اکرم و مریم جوابمو دادن و حال و احوال کردن. پس خوبن.

6- فرشید
حالی بردیم از نوشتن هات، قربوووووووووووووونت! من سعی کردم بچه ها رو جمع کنم. اما خوب انگار شرایط واسه این هفته جور نشد. تو مورد اول نوشتم. یکشنبه ی هفته ی بعد صد در صد Ok. بهنام و سجاد و فهیم Ok دادن. تو هم که پایه ای. خودمم پایه اتم خفن. تو برای تورهای یک روزه پایه ای یا نه؟

7- بهنام
مرسی فاز مثبت! خودم خوبم. محمد و سجاد به فقدان کارت اینترنت مبتلا شدن. برای شفای عاجلشون دعا کنید!! از صائب چه خبر؟ کم پیداست. فرشید و یاشار هم که ترکوندن. میثم ق.ر که لاهیجانه. راستی میثم ق.ی هم آمادگی خودشون واسه کوه اعلام کرده بود! فقط به خاطر تو!!! گفته اگه بهنام نباشه من نیستم! فهیمه هم امشب تهران بود. خونه ی فامیلش مهمون بود تا بیاد فردا کوه. حالا که کنس شد، حتماً یکشنبه ی هفته ی بعد میاد. برای تورهای یکروزه هم گفت که باید با خانواده اش Ok کنه. یلدا هم خوبه. امروز باهاش حرفیدم. عروسی دخترخاله اش بود و حسابی سرگرم. به همه اتون سلام رسوند. در مورد دالتونها هم go to NO.5

دیگه باید برم. داداشتم بیب کرد ما رو......................
تا آپدیت بعدی
یا حق

سلام من اومدم

سلام به همه ی اراذل سبز
خوشحالم که همگی اومدید و سر زدید.
خوشحالم که شما رو دارم.
خوشحالم که با شما سبزم
خوشحالم که مهم نیست دختر و پسر، مهم بودنه و اینکه کنار همیم.
مهم نیست صورتی، زرد، سیاه، قرمز، مهم اینه که همه سبزیم، سبزِ سبزِ سبز (به لحن بهنام بخونید.)
خوشحالم که اینقدر همه امون بامعرفتیم که از حال هم خبر می گیریم.
آی............. روزگار.... با همه ی نامردیت، ما رو از هم جدا نکن!

دو کلمه حرف حساب با اراذل سبز

طاها (بهنام خودمون)
سلام دادا. ورودت مبارک! همیشه سبز ، همیشه شاد، همیشه خندون باشی! قربووووووووووووووونت (به لحن فرشید بخون) به نظر من مسافرت بدم نیست ها! خودم که تصمیم دارم تو این تابستون برم تورهای یکروزه یا دوروزه واسه دیدن ایرانم! هر کی پایست دستا بالا! راستی حسین کیه؟ ضد حالتم باحال بود.

فرشید
قربببببببببببوووووووووووونت! مرسی آقا! ایشالله شما هم همیشه عروسی باشی! حتماً برنامه ی یکشنبه رو ok کنید که بریم. من پایه ام تا صبح!

یاشار
به به ! باد آمد و بوی عنبر آورد! خوش اومدی آقا. قدمت رو تخم چشای سبزمون (حالا نمی گم دماغمونو کشیدیم بالا سبز شده، یادمون باشه مهم سبز بودنه! حالا هر جوری که هست)! چاکر حرفای بیب دارت

شرح وضعیت
امروز با خودم گفتم مهم نیست دختر بودن یا پسر بودن، مهم آدم بودنه. نه اینکه بگم همه چی یادم بره، اما خوب.... یه چیزایی هست که تو حرف جا نمیشه. نه اینکه نشه، اما نباید گفت. به قول محمد، ما حق ناراحت بودن و ناراحت موندنو نداریم.
آقا هرکی پایه ی تورهای یکروزه است با ما تماس بگیرید!!! منتظر اظهار نظر شما هستیم.

چاکر همه ی اراذلا... (عر عر، به تذکر داداشتم که گفت اراذل خودش جمه، آ نمی گیره!) مرسییییییییییییییی داداش (میگم به کی رفتم اینقدر ادبیاتم خوبه!!)

بوس بوس....

سلام سلام به همگی

شرح وضعیت:
با اینکه گفته بودم تا جمعه نمیام، اما اینقدر دوستان لطف داشتند که بازهم اومدم تا بگم به علت ذیق وقت و نبود کامپیوتر تا جمعه (داریم جمعش می کنیم تا واسه مهمونا جا داشته باشیم)، فرصتی برای نوشتن نیست. خوب همین یه دونه خواهرو که بیشتر ندارم (از بس این جمله رو شنیدم حالم ازش به هم می خوره!) این شکلک ها هم کار نمی کنه یه کم بخندیم!!
دیشب با سجاد حرف زدم. حالش خوبه. کسی از بهنام خبر نداره؟!!!!!!!!!!
دخترا کجان؟ با تمام مشکل شرعی ای که داره، اما یه خبری ازشون بگیرید.

دو کلمه حرف حساب با اراذل:

سجاد
بهم گفتی قراره جمعه یا یکشنبه بریم کوه، منتظر خبرتم

محمد
قدری بخند، خنده ی گل زیباستا! (این حرف فقط برای دیگرون نیست، واسه خودتم هست!)

همه ی دخترا (اسمشونو نمی نویسم تا مشکل شرعی نداشته باشه)
اصلاً معلوم هست سر می زنید یا نه؟! اگر سر می زنید پس چرا چیزی نمی نویسید. حتی یه نظر خشک و خالی هم ازتون نیست. از مریم ک یاد بگیرید. یا می نویسه یا تو هر پستی نظر می ده! نصف شماست!!!

فرشید
قربون داداش! خدا نگیره رفقا...

میثم ق.ر
بابا لاهیجان! حالا خوبه خارج نرفتی اینقدر خودتو می گیری. سر بزن بینیم بااااااااااااااااااااا

میثم ق.ی
هیچ معلوم هست کدوم بیبی هستی؟! اصلاً هنوز زنده ای؟

صائب
بابا 33333333333333333333! کولاک کردی آقا. دمت گرم. من حالم خوبه. فقط درگیر مراسم هستم.

مسعود
هنوز معروف نشده اینقدر خودتو واسمون می گیری؟! بابت sms هات ممنون. حال آدمو بعضی وقتا جا میاره.

سایر دوستان
کسی از مهدی الف و محمد ت خبر نداره؟!

حس می کنم یکی جا افتاده. اما یادم نمیاد کی. فرصتم هم تموم شده. باید برم.
تا آپدیت بعدی...
یا حق

شرح وضعیت

سلام. به علت ذیق وقت تند تند می نویسم. امشب عقد خواهرمه. پنجشنبه اش هم جشنشه. اینه که تا جمعه نمی تونم بیام. با سجاد دیشب حرف زدم. حالش خوب بود و گفت که خبر نداره وبلاگ داریم. آدرس بهش دادم و قرار شد سر بزنه. امروز صبح با محمد هم حرف زدم. اونم خوب بود و به همه سلام رسوند. مریم ک هم خوبه. دیگه ... آهان از فهیمه هم از طریق محمد باخبرم. اونم حالش خوبه.
هی......... تنبل نباشید. از خودتون بنویسید.
منتظرم.
تا آپدیت بعدی
یا حق...

سلام به همگی

امروز روز طولانی بود و امشب هم قطعاً شب طولانی ای خواهد شد. نوشته هام رو موضوع بندی می کنم:
1- خودم
چون می دونم اخبار مربوط به خودم براتون مهم تره!! (روزی 3 تا کارت پستال واسه خودم می فرستم. یکی صبح، یکی ظهر، یکی شب، دکتر گفته واسه روحیه ام خوبه!) اول در مورد خودم می نویسم. جاتون خالی امروز صبح با مادر محترمه رفتیم واسه خرید لباس برای عقد خواهرم. شوخی نمیکنم میگم جاتون خالی ها! واقعاً جاتون خالی بود. دیشب وقتی اومد و گفت برات یه مدل کت و شلوار دیدم، کلی متعجب شدم (بخوانید متعجب می شویم!!، به لحجه ی چالوسی محمد). اما گفتم شاید خواب نما شده. تا اینکه امروز صبح بهم گفت بریم پارچه بخریم تا برات کت و شلوار بدوزم. خلاصه دردسرتون ندم، راه افتادیم برای خرید پارچه ی کت و شلوار. تو همون مغازه ی اول، فهمیدم این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست! یه پارچه ی سبز روشن نشونم داد و گفت این چطوره؟ (کف می کنیم!!!) تو مغازه ی دوم هم از بس پارچه ی سبز و صورتی و قرمز نشونم داد، کفرم در اومد. هرچی اون می پسندید، ضایع بود و هر چی من می پسندیدم ضایع تر (البته از نظر خودش!!) خلاصه با کلی جار و جنجال یه پارچه ی طوسی راه راه انتخاب شد!!! بعد رفتیم برای زیر کت و شلوارم لباس بگیریم (دقت کنید: کت و شلوارممممم!) با کلی عجز و التماس گفتم پیرهن مردونه می خوام و بعد از 7-8 تا مغازه زیر و رو کردن، وقتی دیدم داره کفرش در میاد و دیگه به جای دیدن لباسا اونا رو پرت میکنه اینور و اونور، گفتم هرکاری دوست داری بکن. اونم نامردی نکرد و یه پیراهن صورتی آستین کوتاه برداشت. فکر کردم همه چی تموم شده که یاد کفش افتاد. دردسرتون ندم و خودتون حدس بزنید که این مورد آخر از همه چقدر سخت تر بود. فکر کن با کت و شلوار مردونه (البته اگر بشه اسمش رو کت و شلوار و اگر بشه اسمش رو مردونه گذاشت!!!) یه صندل! سفید! سوراخ سوراخ! خریدیم. اونم وقتی از مغازه بیرون اومدیم، اینقدر غر زدم که وسط خیابون ایستاد و با چشاش هرچی فحش خواهر و مادر بود بهم داد. (البته فکر کنم چیزی به زبون نیاورد، چون برمی گشت به خودش!!!) بعد تازه دیدم نه بابا! قسمت گریه آور! داستان هنوز مونده! (حالا میگم چرا گریه آور) حدس بزنید.......... مانتو دیگه بابا! اصلاً بهتره از این قسمت بگذریم و اصلاً راجع به چرای گریه آور بودنش هم صحبت نکنیم. اصلاً ول کن بابا. بریم سر خودمون.
2- بچه ها
الان دارم همونطور که می نویسیم با صائب چت می کنم. امروز قاچاقی تونستم با بهنام و فهیمه و محمد حرف بزنم. وقتی برای خرید هم رفته بودیم، مریم حسینی یه sms داد که بعدش بهش زنگ زدم و حالش رو پرسیدم. خوب بود و گفت که دلش واسه همه تنگ شد. گفت هر وقت خواستم برم چالوس خبرش کنم تا اونم بیاد. بهنام هم خوب بود. اونم گفت که دلش واسه همه تنگ شده. امروز نامه ی مدیریتش رو فرستادم. گفت حتماً برامون می نویسه. فرشید و صائب هم امروز نامه اشون رو گرفتن. امیدوارم اونا هم به زودی بنویسن. کسی از سجاد خبر نداره؟ دلم براش تنگ شده. همیشه تصورش می کنم وقتی شب آخر دستاشو تکون میدادو حرکت مخصوصش رو میگفت.
3- شعر بچه ها
از بهنام اجازه گرفتم شعرش رو بذارم. پس میذارم...
نوش جانتون....

می خواهم این دفعه...

...و دلم مثل ماه بود
از ابتدای آمدنت بی گناه بود
طفلان سر براه پر از ساده قلبی اند
در سینه قلب طفلک من سر به راه بود

می خواهم این دفعه...

... و تو را منتشر شدم
هی با نگاه و عشق و بزک جفت می شدم
هر آنچه که دلت به دلم می گفت می شدم

می خواهم این دفعه...

دل من قفل خورده و آهنیست
این رنج سالخورده ی آساره ایست

می خواهم این دفعه...

و تو هی تردست می شدی
و هی به نوش رنجش من مست می شدی

من اشتباه کرده ترین آدمم برو!
باور بکن برای جهانت کمم برو!

دیگر شبیه حیله ی حوا نمی شوم
حتی کمی برای تو ستاره نمی شوم
من سیب سفت کال به نامرد می دهم
در جامه دان کوچک تو جا نمی شوم

می خواهم این دفعه...

تو مرا ریز می کنی
دندان برای قامتم تیز می کنی...

می خواهم این دفعه...

تو مرا سنگ می کنی
پروانه را به جای وزغ رنگ می کنی
این راه باز مال تو و جاده دراز
من کوچه دادمت... برو ای گرگ سرفراز
من بره ی دهان کثیفت نبوده ام
تو اندکی و ریز، حریفت نبوده ام...
نامحری! رها به تن خسته ام نشو
من آتشم
پنبه ای! دلبسته ام نشو

برو ای یاد لعنتی
من اشتباه کرده ام
ای عشق غربتی
خود را برای تو تباه کرده ام

من اشتباه کرده ترین آدمم برو!
باور بکن برای جهانت کمم، برو!

می خواهم این دفعه بگویم برو
هی زل به من نزن
با خاطرات تلخ و خوشت راه دل نزن
دروازه های پاره ی دنیا از آن توست
هی بی دلیل و خسته نیا، پل به من نزن

می خواهم این دفعه بگویم برو
عشقت حرام بود!
آن عشق لعنتی همه اش دام بود، انهدام بود
این قلب کودکانه ی ناجور بدقلق
روزی برای خواهش تو رامِ رام بود

من اشتباه کرده ترین آدمم، برو!
باور بکن برای جهانت کمم، برو!

می خواهم این دفعه کفنم را هدر کنم
پیراهن حریر کم رنگ تنم کنم

می خواهم این دفعه بزکِ بهتری کنم
با دامن سبک سر، رنگِ زری کنم
با بادِ خوبِ صبح تبانی کنم
مگر او چادرم بدزدد و من دلبری کنم
در نگاه آینه ها ماندنی شوم
غمم را لگد کنم، آهنی شوم

می خواهم این دفعه بروم سوی زندگی
یک جرعه بر لبم کشم بوی زندگی
این خاطرات خسته مجالم نداده اند
فرمانروای خود شوم در این زندگی

می خواهم این دفعه کسی آغوش وا کند
حق تمام بی کسی ام را ادا کند
یک آدم شبیه تو... نه! شکل عاشقی
مردانه سم کوچکم را صدا کند

می خواهم این دفعه...

... و دلم مثل ماه بود

می خواهم این دفعه...

و دلم سر به راه بود

می خواهم این دفعه

و دلم ست گُر گرفت
آخر تمام روز، خدا بی گناه بود

من اشتباه کرده ترین آدمم، برو!
باور بکن برای جهانت کمم، برو!

این شعر هم باز میگم از بهنام عزیز بود. بهم قول داده خودش بیاد و شعری رو که روز آخر در وصف خداحافظی گروهی مون نوشته، اینجا بذاره.
منم اونروز یه شعر نوشتم که چون امروز دیگه خیلی نوشتم تو یکی دیگه از بلاگام می ذارم.
اگر می خواید می تونید اینجا بخونیدش:
WWW.sedaieman.blogsky.com
خوب دیگه.... خیلی پرچونگی کردم.
برای امشب بسته.
مهمونهامون هم اومدن. باید برم.
تا آپدیت بعدی...
یا حق

بازم ایول به خودم

سلام. بازم منم.
خوب وقتی ADSL داشته باشی همین میشه دیگه!! (خواستم بگم مایه دارم!!)
آقا فرشید هم که قدم رو تخم چشم ما گذاشتن و نوشتن. ایول.... تو فکر بودم که رسیدید یا نه. خوشحالم که همه سالمن.
یلدا که گفت CD ها رو اون اشتباهی آورده. اما من درست رایت کرده بودم به جون خودم.
راستی فرشید ID خودتو برام بذار تا هم ADD کنمت و هم دعوتنامه ی مدیریت وبلاگ گروهی رو برات بفرستم که تو هم بتونی همینجا بنویسی.
در ضمن آقا مراقب این بیب ماشین جلویی باش که بالاخره کار دستت نده!
تا آپدیت بعدی...
یا حق

بازم منم که می نویسم

انگار اینجا شده بلاگ اختصاصی من. هیچکس جز من نمی نویسه. بچه ها قرار نیست تو قسمت نظرات چیزی بنویسید. نظرات مال کسائیه که نمی تونن مستقیماً اینجا بنویسن.
پس بنویسید و منو از حال خودتون باخبر کنید.
راستش امروز بعد از ظهر قراره بریم خرید برای لباسای من که قراره تو عقد خواهرم بپوشم.
علی رغم اینکه توی خونه یه سکوت ناگفته در مورد من هست انگار همه منتظرن تا عقد خواهرم تموم بشه. درست مثل آرامش قبل از طوفانه.
هرچند که پدرم امروز صبح اولتیماتوم داده که وقتی با مادرت میری خرید باهاش بحث نمی کنی و هرچی گفت می خری و می پوشی.
ولش...
از حال محمد باخبرم. می دونم که فهیمه قراره 1 شنبه بیاد تهران. امروز صبح که با محمد حرف زدم صائب هم پیشش بود و گپ کوچیکی زدیم.
هنوز از نمره های دانشگاه خبری نیست. هرچند که می دونم نباید انتظار نمره ی خیلی بالایی داشته باشم.
البته باید قبول کنیم که نمره های دانشگاهی زمانی ملاک قرار می گیره که طبق استاندارد باشه. نه تو دانشگاه ما و نه با این استادایی که ما داریم.
استادی که وقتی ایرادی از درس دادنش می گیری تو رو جلوی همه ضایع می کنه و بعد هم در کمال مهربانی و "جور استادی" میگه کاری می کنم که 3 ترم دیگه این درس رو بگیری!!!
چی مملکت ما درسته که نمره های استاداش درست باشه.
بازم می گم بنویسید و منو از حال خودتون بی خبر نذارید.
تا آپدیت بعدی....
یا حق

شرح وضعیت

سلام به همگی. من رسیدم خونه. ساعت 5/32 صبحه.
شرح واقعه
جای شما خالی نباشه ساعت 3 صبح نزدیک سد تصادف کردیم. اتوبوسمون خورد به یه 206 و 4 تا دوتا موتوری و بعد از انحراف از مسیر تانکر بادش ترکید و قفل کرد و واستاد.
خلاصه اینکه یه حال اساسی بهمون داد و مام مست خواب نفهمیدیم چطور از اتوبوس پریدیم پایین.
بعد ما رو با یه اتوبوس دیگه روونه کردن و بازم جاتون خالی تا تهران تو بوفه کیپ تو کیپ نشستیم.
از شانس ما یه خانوم محترمی هم کیپ تو کیپ ما نشست که یک کمی خل و چل می زد. آخه از من می پرسید الان گریه کنم خوبه نه؟ حالم بهتر میشه.
بعد هم زور میزد تا گریه کنه!!!
خلاصه اینکه تنها نکته ی جالبش این بود که داداشم اومد دنبالم و تا خونه رپ گوش کردیم و سیگاری زدیم و حال کردیم با هم دیگه!!! (چوب تو بیب کسی که در مورد حال کردن بد فکر کنه!)
استغفرالله.... آقا اینجا خانواده نشسته!
اینم از شرح سفر مارکوپولوی ما....
هی بچه ها بی خبر نذارینم!
این تنها چیزیه که فعلا به راحتی بهش دسترسی دارم.
حالام که بی خوابی زده به سرم و دارم براتون می نویسم.
هنوز هیچی نشده دلم برای همه اتون تنگ شده!
دوستون دارم.
من متعلق به همه ی شما هستم!!
(حیف که شکلکهای صفحه بالا نمیاد. وگرنه چه حالی می دادم به صفحه!)
تا آپدیت بعدی...
یا حق