انگار اینجا شده بلاگ اختصاصی من. هیچکس جز من نمی نویسه. بچه ها قرار نیست تو قسمت نظرات چیزی بنویسید. نظرات مال کسائیه که نمی تونن مستقیماً اینجا بنویسن.
پس بنویسید و منو از حال خودتون باخبر کنید.
راستش امروز بعد از ظهر قراره بریم خرید برای لباسای من که قراره تو عقد خواهرم بپوشم.
علی رغم اینکه توی خونه یه سکوت ناگفته در مورد من هست انگار همه منتظرن تا عقد خواهرم تموم بشه. درست مثل آرامش قبل از طوفانه.
هرچند که پدرم امروز صبح اولتیماتوم داده که وقتی با مادرت میری خرید باهاش بحث نمی کنی و هرچی گفت می خری و می پوشی.
ولش...
از حال محمد باخبرم. می دونم که فهیمه قراره 1 شنبه بیاد تهران. امروز صبح که با محمد حرف زدم صائب هم پیشش بود و گپ کوچیکی زدیم.
هنوز از نمره های دانشگاه خبری نیست. هرچند که می دونم نباید انتظار نمره ی خیلی بالایی داشته باشم.
البته باید قبول کنیم که نمره های دانشگاهی زمانی ملاک قرار می گیره که طبق استاندارد باشه. نه تو دانشگاه ما و نه با این استادایی که ما داریم.
استادی که وقتی ایرادی از درس دادنش می گیری تو رو جلوی همه ضایع می کنه و بعد هم در کمال مهربانی و "جور استادی" میگه کاری می کنم که 3 ترم دیگه این درس رو بگیری!!!
چی مملکت ما درسته که نمره های استاداش درست باشه.
بازم می گم بنویسید و منو از حال خودتون بی خبر نذارید.
تا آپدیت بعدی....
یا حق
سلام سینا خوشحالم که نوشتتو دیدم منم حالم خوبه،دلم برات تنگه، توی خونه بایکوتم،هی هی درست میشه فقط بخند